دیشب عمم اینا اومده بودن خونمون عید دیدنی
من خب از بچگی آرزوم اینه حتما یه بارم ک شده برم ترکیه آخه خیلی به کشورش و زبانش علاقه دارم جزو ارزوهامه اصن
به همسرمم چند وقت پیش گفته بودم گفت صبر کن سربازیم تموم بشه کارتم که اومد ، با رفیقم و زنش چهار تایی میریم حتما
خلاصه دیشب بحث سفر خارج شد
گفتم حتما من یه بار باید برم حالا فعلا کارت پایان خدمت همسرم بیاد
یهو دختر عمم نیشخند زده میگه تا شما بخواین برین که دیگه پیر میشین خونه نشین میشن 😐
جدی نگرفتم حرفشو منم خندیدم گفتم نه بابا
بعد اومده میگه شما اول تا اصفهان شیرازو برین ترکیه پیشکش
لبخند زدم ادامه ندادم ولی بد بهم برخورد تو دلم موند
آخه من اصفهان اینا رو یه بار تو یچگیم رفتم دیدم ، واسه همین دیگه چرا دو تایی بریم
از دیشب حرفاش رو مخمه ، من تازه بیست سالمه یعنی چی آخه تا بری پیر میشی
انقد چیز غیر ممکنیه یعنی؟