۱۱ روزه که جا گذاشتمت ...
چهار روز دیگه قراره برگردم تا تو هوایی که نفس میکشی ،نفس بکشم ...
۳ روزه که با هم هیچ حرفی نزدیم و هیچ اثری ازت تو دنیای مجازی نیست ،هیچ اثری ...
درست مشخصه که پیاممو دیدی و محو شدی ،کاش بهت پیام نمیدادم که بهت پیام نمیدم ولی هر وقت نیاز داشتی بهم من هستم ...
میدونم تو بدترین روزای زندگیت هستی ولی غرورت بهت اجازه نمیده بهم چیزیبگی ...
کاش دست از این غرور مسخره ات برداری ووحرف بزنی باهام ،کاش این پیله ی تنهایی رو برداری و منو هم وارد دنیای خودت بکنی ...
کاش
کاش
کاش
نمیدونم الان چه وضعی داری ولی من چند روزه دیگه از شوق برگشتن ،میدونم آهنگ دارم میام به تهران اندی رو به شوق تو گوش میدم ...آهنگی که قبلا مخاطبی برام نداشت ولی الان مخاطبش تویی ...
دلم برات تنگ شده ،همه اش به عکسات نگاه میکنم و از این به بعدم باید از دور تماشات کنم چون نمیتونم از حدی بیشتر نزدیکت بشم مبادا تمرکزت به هم بخوره این مدت ...
نمیدونم تا کی باید صبر کنم ولی من برای تو صبر کردن رو بلدم ...من برای چیزای باارزشم صبوری پیشه میکنم...درست مثل رسیدن به دانشگاهی که منو با تو آشنا کرد ....هیچوقت تو ذهنم نمیگنجید که عاشق بشم ،اونم فردی مثل تو ... چقدر درد و درمانی تو