مهربونیم
چوب مهربونی بیش از حدمو خوردم
بخاطر یکی که به ولله ازش سرترم تنهام گذاشت و رفت
واسش هرکاری کردم ولی به چشمش نیومد
هوووووف بیخیال
عجب ادمایی،زندگی هرکسی به خودش مربوطه دیگران حق اظهار نظر ندارن
من که اگه با خودم بود مجرد میموندم، پدرومادرم ۱۶ سالگی شوهرم دادن انقدر هم هول بودن انگار من کر کور وکچلم رو دستشون موندم ادم اگه مجرد باشه تا به وقتش با شخص مناسب خودش ازدواج کنه خیلی بهتره تا اینکه زود ازدواج کنه وپشیمون بشه حتی اگه تا اخر عمر مجرد باشی بهتر از اینه که اززندگی متاهلی راضی نباشی
توهینایی که بابام موقع ازدواجم بم کرد، خیلی دلمو شکست
الان بخواد هرکاری کنه با شوهرم مشورت میکنه ولی اون موقع منو شکست
منکه از بچگی دردونه بابام بودم و خیلی دوسم داشت اما موقع ازدواجم حرفای زشتی بارم کرد
ازدواجم همه چیمو پاش گذاشتم پا به پاش کار کردم زندگیم تباه شد آخرم بهم خیانت کرد داداشش هم بهم گفت میخواستی باهاش ازدواج نکنی داداش ما همینجوریه خیلی دلم شکست 😔
خونه بخریم ش هرم انقدر کار نکنه خستهشه
من چند وقت قبل بیماری پدرم و بعدش جواب پاتولوژی مامان واقعا قلبمو تیکه کرد خدارو هزاران بار شکر الان همه چی خوب ،واقعا باید قدر دونست نعمت سلامتی
اذیتهای مادر و پدرم، همسر سابق
راهکارش رفتن از این شهر به یه جایی که کسی ادمو نشناسه
یا ازدواج‌با یه ادم مومن
سه سال عاشقی کردیم.میمرد برام.هنوزم میدونم تا اخر عمرم دیگه این حجم از عشق و توجه رو از سمت کسی نمیبینم.دوسال سربازیش عین ی مادر دلسوز کنارش بودم.نشد ...یجایی دیگه نشد ادامه بدیم و مرداد ماه تموم کردیم...تااینکه بعد از چند ماه خودش سر و کله ش پیدا شد ک خدمتم تموم شدع...ک چند وقته همش جلو چشممی حالت خوبه یا نه...ابان بود ک بلیط گرفت باعم رفتیم کنسرت...دوساعت کنسرت دستامم ول نمیکرد...بعدش گفتم نصفه نیمه بودنتو نمیخوام بزار تموم شه من تو عذابم...دوهفته بعد....فهمیدم زن گرفتع....دخترعموش...پیج زنش با عکس دونفرشون برام بالا اومد...همون شب همه چی واسه من وایساد...زندم نفس میکشم حتی در شرف ی رابطه جدیدم ولی ذوق هیچیو ندارم دیگه رو هیچی حساس نیستم دیگه هیچی منو شگفت زده نمیکنه:)))
