چند وقت پیش از مسافرت برگشتیم دیدیم در انباری مون بازه و دوچرخه ها نیستن، و سرقت 2 ساعت قبل از اینکه ما برسیم اتفاق افتاده بود فکر کردیم دیگه برنمیگرده که دیشب منو اجیم تنها خونه بودیم دیدیم یه نفر داره همه طبقه ها رو میگرده بعد اومد جلو واحد ما موند مام الکی صدا در آوردیم تا بره ولی باورمون نمیشد واقعا دزده بوده، بابام که اومد دید بقیه وسایلمونم برده، تا امشب بابام گفت بذار کمین بمونم از 5 غروب نشست تو ماشین اونور خیابون تا ساعت 11 و نیم شب طرف برگشت، بابامم مثه شیری پرید گرفتش چنان زدش خونی شده بود دیگه اهالی دیگه اومدن زنگ زدیم پلیس، پلیس گفت باورمون نمیشه چجور گرفتینش این یه ساله تو این محله نتونستیم بگیریمش😭😂 واقعا به بابام افتخار میکنم