امشب خواهرشوهرم اینا اومدن خونه مادرم عید دیدنی داشتیم با خرگوشم بازی میکردیم خرگوشم هی میرفت زیر تخت بعد خواهر شوهر برداشت میگه مثل خودت خجالتیه بعد من گفتم کجا خجالتی ام
بعد شوهرش اومد داشت نازش میکرد گفت مودیه خرگوشش مواظب باش یهو گاز میگیره
منم برگشتم گفتم مثل خودمه مهربون در عین حال خشن
اونم گفت اره
نمیدونم چرا بهم گف خجالتی برعکس من اصن خجالتیم نیستم فقط ساکتم اما بجا حرف میزنم