2733
2734

خیلی ناراحتم از عنوانم ایراد نگیرید...

بعد یکسال پاشده اومده خونم ...من مامانم برای این شهره ولی خودش ی شهر دیگه زندگی میکنه خانوادش اينجا هستن...پنج شبه شب اومد جمعه من خونه خواهرشوهرم دعوت شدم مامانمم دعوت کرد ولی نیومد رفت خونه پدربزرگ و خاله هام تا دیروز اونجا بود و گوشیش خاموش بود صبح شنبه زنگ زد ک من ظهر میخام برم خونه خاله فلانی بعد من نمیدونستم ناهار میاد یا نمیاد ابگوشت گذاشتم و دست بچمو گرفتم رفتیم بیرون موقع برگشت مامانمو دیدم که اومده بود گفتم خب چرا زنگ نزدی بگی که داری میای 

کسی هست؟؟؟؟بقیشو بگم دلم داره میترکه

گفتم نمیشه که همش بمونم خونه خب ی وقت‌پشت در میموندی ی زنگ میزدی داری میای دیگه شروع کرد ب جیغ زدن گریه کردن جیغ و داد که اره لیاقت نداری من خونت بیام 

الان از خونت میرم باشه فهمیدم اضافیم گوه خوردم اومدم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2740

بعدش از وقتی اومده دوستا و اشنا ها خونمون نمیان میگن مامانت هست مزاحم نمیشیم دوستای خودمم همین طور

خودمم چون میگم مامانم هست جایی دعوتی قبول نمیکنم 

بعدش از دیروز رفته صبح زنگ زده ک خونه ای دارم میام؟

گفتم اره

بعد ناهار پختم کیک پختم  هرچی صبر کردم نیومد بخدا منو بچم دلمون پوسید تو خونه از صبح 

یهو زنگ زده ک من ناهار اینجا میخورم گفتم بدونی

گفتم وا من غذا پختم چرا گفتی میام گفت نمیدونم دیگه وایستادم همینجا ناهار دور همیم 

منم زهرمارم شد دارم میترکم دیگه از ظهر

گفتم نمیشه که همش بمونم خونه خب ی وقت‌پشت در میموندی ی زنگ میزدی داری میای دیگه شروع کرد ب جیغ زدن گ ...

وا زن به این سن  واقعا جیغ داد کرد؟بگو حالا چیزی نشده که غذام که گزاشتی بعدشم که همش مهمونی بودی والا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687