شغل دوم همسر من کشاورزیع
الآنم دگ شروعشه
دیروز صبح رفته بود خونه پدر مادرش که به کاراش برسه ، دستگاه ها رو درست کنه و سرویس کنه و اینطور چیزا
کارش تا ساعت یک و نیم شب طول کشید
تا اون موقع نه به من زنگ زد ن پیامی که خبرمو بگیره
یکم سرما خورده بودم
انگار نه انگار من وجود دارم
ساعت یک و نیم پیام دادم تموم شدی؟ گفت آره
گفتم میای خونه ؟
دگ جواب نداد
همونجا خوابید
منم اعصابم داغون شد ، خلاصه نیم ساعت پیش برگشت خونه
دراز کشیده بودم اومد بالا سرم بغلم کنه گفتم نکن خودم ازت ناراحتم
گفت چرا ،منم گفتم حداقل یه زنگ میتونستی بهم بزنی ، یک روز کامل نه پیامی نه زنگی ن چیزی
شبم که اونجا موندی ، فاصله خونمون تا خونه پدر مادرت سه چهار دقیقه ک بیشتر نیست ، میتونستی بیای
خلاصه دیدم بهش برخورده ناراحت شده گفت ، بیکار نبودم که کار داشتم ، میومدم پیشت میخوابیدم باز باید سه نصفه شب برمیگشتم ؟
آخه یهو بارون اومد باید چادر میبست
خلاصه بهش پشت کردم دراز کشیدم که گفت حیوون نیستما دارم حرف میزنم
بعدش از اتاق رفت بیرون تو پذیرایی نشست
حق با منه یا اون؟