واقعا پشیمانم....
هعی از آن دردی ک در خانه پدری بردم و های ازین بختی که بعد از عقد آوردم.....
سی سالمه اما هر روز آرزو مرگ دارم ....تازه عروسم اما...
آدم بدبخت همیشه بدبخته چه خانه پدر چ خانه شوهری.....
چرا مگه چیشده
چرا عزیزم🥺
مشکل شوهرت چیه؟؟
چرا اخه؟
چطور؟
ای بابا این دنیا چرا خوشیاش کم شده
از چی ناراحتی
شوهرم واقعا آدم خوبیه اما زبان تلخه یهو یچیز میگه یا کاری میکنه آدم میشکنه .... بهش گفته بودم خونه مادریم به من نگو کار کن من خودم بلند میشم، واقعا هم بلند میشم امروز همه جاری ها بودن این رفت آشپزخانه اومد باز به من گفت پاشو برو کمک!! اصلا داغ کردم گفتم عجب گاویه، رفتم وایسادم دم اوپن تا کم کم آماده ریختن غذا بشن آخرشم خودم ظرف شستم کلا باهاش حرف نزدم تنها شدیم گفتم چرا میگی بلند شم من خودم پا میشم من تازه عروسم گفت تو شعورت نمیرسه تا بهت نگن!!!!!!
یا مثلا دیشب بهش گفتم دلم خوشه رابطم با تو خوبه....گفت تو خوب نیستی من تلاش می‌کنم باهات خوب باشم
واقعا قلبمو شکست باز باهاس دیشب آشتی کردم
زبانبند بگیر واسش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
