2733
2734
عنوان

💎 بهار رویش💎

35 بازدید | 0 پست

به نام خداوند بخشاینده مهرگستر 


زمستان سرد افسرده حال گذشت و اینک بهار نرم نرمک جامه سبز بر قامت نقره فام زمین می کشد تا با صورتگری افسونگر خود طبیعت نیم مرده را جانی تازه بخشد، کوهساران را به گردنکشی، پرندگان را به آواز خوانی، درختان را به رقص و شکوفه آرایی، و آدمیان را به تلاش برای آبادانی سرای دیگر وا دارد.


«اِذا راَیتُمُ الرَّبیع فَاَکثِروا ذِکرَ النُّشور»
هرگاه فصل بهار را درک کردید مرگ را زیاد بیاد آورید


فرّ جوانی گرفت طفل رضیع بهار
لب ز لبن شست باز شکوفهٔ شیرخوار
باز درختان شدند بارور و باردار
سِرّ نهان هر چه داشت کرد عیان روزگار
 تو گویی امروز شد سرّ خدا آشکار
فصل بهارى گذشت باد ايازى وزيد

فواكه رنگ رنگ زهر شجر شد پديد
بنفش و زرد و كبود ، سياه و سرخ و سپيد
زحسرت بى برى خاک به سر ريخت بيد
زداغ دست تهى نار به خود زد چنار

باز شده بوستان رشک بهشت برين
صورت هستى گرفت لطيفه ماء و طين
به صورت گونه گون آمده ماء معين
پسته و بادام و جوز فندق و زيتون و تين
ترنج و نارنج و به، آبى و سيب و انار


شكوفه در نوبهار چون بدر آورد شاخ

كنون شكوفه بريخت چون ثمر آورد شاخ
بر اثر يك ديگر بار و برآورد شاخ
 دانه برآورد بيخ، بيخ برآورد شاخ
شاخ برآورد برگ، برگ برآورد بار

طــارمِ پیچان تاک، سپهرْ آیین بوَد
خوشهٔ انگور او، سهیل و پروین بود
به شاخ نیلوفری، دستهٔ نسرین بود
یا به کف شیخ شهر، سُبحهٔ سیمین بود
 یا به گلوی عجوز عَقد دُرِ شاهوار

مهندس طبع ساخت ز هندوانه کُره
علوم جغرافیا جمع در او یکسره
بلندی و پست و سطح چشمه و کـوه و دره
به عرض چون بایدش زدن دگر دایره
 بزن خط استوا بر خط نصف‌النّهار
طبیعت لعل‌ساز، لعل تراشیده باز

لعل تراشیده را پهلوی هم چیده باز
پهلوی‌هم‌چیده را به‌نقــره پیچیده باز
به‌نقره‌پیچیده را به حقّه پیچیده باز
 به‌حقّه‌پیچیده را نام نهادست انار

درخت نارنج بود دخترکی کامله
ز نفخ باد بهار به باغ شد حامله
طفل سمینی بزاد بی‌مدد قابله
طفل سمینش شده بدن پر از آبله
 به چهر گلگونش ماند آبلهٔ آب‌دار

روی دلارای به از چه سبب زرد گشت
چهر مصفّای وی از چه پر از گرد گشت
گمان برم همچو من جفت غم و درد گشت
چنین شود هر که او ز دلبرش فرد گشت
 چنان‌که من گشته‌ام ز هجر زار و فکار

بر ز برِ شاخ بین سیبک سیمیـن ذقن
نیمه‌رخ سرخِ دوست نیم‌رخ زردِ من
عاشق و معشوق بین خفته به یک پـیرهن
نی غلطم عاشقی است کشته و خونین کفن
 به جرم دلدادگی زدند او را بـه دار
درخت امرود بین حکمتی انگیخته
صراحی‌ای ساخته در او شکر ریخته
مشک و گل و زعفران به‌هم درآمیخته
برابر آفتاب به شاخه آویخته
کز پسِ شش مه شود دوای بیمارِ زار

برادرمهربون: این قافله از صبح ازل سوی تو رانند                                      تا شام ابد نیز به سوی تو روانند
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز