شدم عامل فتنه و باعث دعوا شدم🚶‍♀️

پارسال شوهر من برای باباش یه وسیله کشاورزی خرید ۱۰۰ میلیون

باباش بهش گفت تو بخر من پولشو پاییز بهت میدم

اونم خرید درحالی که من خودم اون موقع ماشین نداشتم و قصد خرید ماشین داشتیم

الان ما خودمون یه معامله انجام دادیم و پول لازمیم

شوهرم به باباش گفته بود که پولو بهش برگردونه اونم ۴۰ تومن داده بود

بعد که معامله کردیم شوهرم به باباش گفت بقیه پولو هم بده باباش گفت من ۱۰ تومن دیگه بیشتر بهت نمیدم

یکم بحثشون شد شوهرمم بهش گفت پس من وسیله رو میبرم میفروشم ۴۰ تومن تورو بهت برمیگردونم بقیه پولشم برا خودم

باباشم گفت اوکی

برادرشوهرام همسایه پدرشوهرمن و پارسال تا امسال از اون وسیله برای زمینای خودشون استفاده کردن

وقتی شوهرم و باباش بحثشون شد شوهرم به داداشش گفت دیگه ازش استفاده نکنین من میخوام بفروشمش

اوناهم گفتن باشه

با اینکه از پارسال انقد ازش استفاده کردن اصلا نرفتن به پدرشوهرم نگفتن که خب حالا پول داداشمونو بده یا مثلا بخوان بخشی از پولو خودشون بدن

من خیلی سعی کردم شوهرمو آروم کنم بهش گفتم برو به بابات بگو چک دارم و پول ندارم و ازش پول بخواه اصلنم بحث اون پولو وسط نیار. با زبون خوش ازش پول بگیر

اونم به حرف من گوش داد و رفت با باباش حرف زد گفت چک دارم و پول کم دارم

خرید کردم دست و بالم خالیه پول داری بهم بدی؟ باباش گفت اره میدم بهت

من و شوهرم خوش خوشان فک کردیم حتما از اون ۶۰ تومنی که باید بهمون بده ۴۰ تومنو میده

زدو پدرشوهرم بعدازظهر ۱۰ تومن‌پول زد به حساب شوهرم:))

شوهرمم خیلی عصبانی شد و ۱۰ تومنو برگردوند به حسابش گفت من نیازی به این ۱۰ تومن ندارم الکی میخوای منت سرم بذاری بگی پول وسیله رو دادم 

امروزم اصلا نمیخواست بیاد خونه پدرشوهرم من اصرار کردم گفتم بیاد یه کوچولو بشینیم

رفتیم اونجا دیدیم دوباره وسیله نیست

شوهرم از مامانش پرسید داداشش کو گفت رفته سر زمین (همراه اون وسیله) شوهرمم عصبانی شد گفت چرا رفت من قبلا بعش گفته بودم نره و من میخوام اونو بفروشم

مادرشوهرمم سفت وسخت پشت برادرشوهرم در اومد و گفت مال باباشونو میبرن شوهرم گفت پال باباشون چیه پولشو من دادم شما عادت دارین از من حمایت نکنین

من ۱۵۰۰ معامله کردم شما عوض اینکه هوای منو داشته باشین پول منم بهم نمیدین

گفت موقع خونه خریدنمم همین کارو کردین موقع عروسی منم همین بازیارو در اووردین برا زن من هیچی نخریدین

مادرشوهرمم گفت تو کوتاه بیا اگه میخواستی اونو ببری اصلا نباید میخریدیش خلاصه خیلی باهم بحث کردن

منم تمام مدت سکوت کردم

شوهرمم هرچی به برادرشوهرم زنگ زد جواب نداد

مامانش میخواست براش نهار ببره بهش گفت که بهش بگه اونو دیگه استفاده نکنه

بعد برگشتیم خونه چون کار داشتیم

هستین؟؟🥲

حالا دخالت من از اینجا شروع شد

شوهرم امشب بهم گفت به نظرت زنگ بزنم به برادرشوهرم؟

گفتم من نمیدونم هرجور خودت صلاح میدونی

گفت به نظرت چیکار کنم

گفتم من دوس ندارم تو روابطت دخالت کنم ولی اگه نظر منو میخوای وقتی حرفشو زدی و انقد امروز با مامانت بحث کردی دیگه یه حرکتی بزن وگرنه حرفت بی ارزش میشه و خودت بی عرضه

گفتم من نمیگم نگذر از پولت خودت میدونی میتونی بگی خانوادمن و اشکالی نداره منم مانعت نمیشم ولی به نظر من کاری که داداشت داره میکنه سواستفادست

اگه بابات ازش استفاده میکرد حرفی نبود ولی من الان حس میکنم داداشات ک.صخل گیرت اووردن و دارن ازت سواستفاده میکنن

همین الان اگه وسیله تو نباشه اونا باید ۲۰ تومن هزینه بدن برا زمینشون

میتونستن بگن این ۲۰ تومن برا تو عوضش وسیله برا ما ولی نکردن چون پیش خودشون فک کررن یا بابا پول اینو میده یا این نمیاد وسیله رو نمیبره

باشین🥺

شوهرم زنگ زد به داداشش باهاش سلام احوال پرسی کرد و بهش گفت را اون وسیله رو بردی من قبلا بهت گفته بودم نبرش میخوام بفروشمش

داداشش گفت مال بابامه میخوای بفروشی اول باید ۴۰تومنی که بهت دادو برگردونی!!

شوهرم گفت اون مسئله ربطی به تو نداره یه چیزیه بین منو بابا داداششم گوشیو قطع کرد

شوهرم زنگ زد به مامانش گفت گوشیو بده به داداش مامانش گفت تو کوتاه بیا و این چیزا

شوهرم دادو بیداد کرد که این چقد پرروعه برمیگرده این جوابو به من میده به مفت خوری عادت کرده و..... به مامانش گفت من همین الان میام اون وسیله رو میبرم 

بعد گوشیو قطع کرد

من باهاش حرف زدم گفتم میخوای بری وسیله دو بیاری اوکی ولی نباید بگی میخوام بذارم گوشه انبار خونم باید واقعا بفروشیش و بگی من پول لازم بودم و مجبور بودم

خیلی باهاش حرف زدم که دادو بیداد راه نندازه بین درو همسایه و....

الان حس میکنم شدم عامل فتنه🥲

الان شوهرم رفته خونه مادرشوهرم منم استرس دارم و نگرانم🥲🥲

میترسم از کوره در بره یه کار بدی بکنه

از یه طرفم میترسم شوهرمو تک گیر بیارن و چرت و پرت بگن بهش

نگرانم 🥲🥲