لحظات اخر ۱۴۰۲عه
خوب یا بد مثل همیشه گذشت
بقول پدرم اینا همه عمر ماست که میره
اگه تا اینجا حواسمون نبوده از این به بعدشو حواسمون باشه قراره چجوری بگذرونیم
لحظه لحظه اش یه تجربه است
هممون مسافریم
تهش هیچی نیست جز خاک
من قبلا که سنم کم بود
ابدا هراسی از مرگ نداشتم
یه ادم بی کله بودم که اگه مرگ همون لحظه دستشو سمتم دراز میکرد بی تعارف باهاش همراه میشدم
اما رفته رفته سنم که رفت بالا
دل بستم به زندگی
رمزشو که فهمیدم
دیدم زندگی اونقدرام بد نیست
شل کن سفت کنش دست خودمونه
این ماییم که تلخ و شیرینش میکنیم
الان اگه اسم مرگ بیارن
نمیگم میترسم نه
اما دلم نمیخواد
جوونیم
زیباییم
ایندم
کسایی که تو قلبمن
لبخندام و خیلی چیزایی که مربوط به وجود خودمه
برن زیر خروار ها خاک
انگار نه انگار که روزی بودم
دلم میخواد جاودانه بشم
بمونم
زندگی کنم
لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیشو
الان به خودم میگم
کاش اروم تر شم
کاش اعصابم تو هر چیزی مداخله نکنه
کاش کمتر زندگیو سخت بگیرم
و مسئولیت خیلی چیزارو به دوش نکشم
مثل قدیما همه چیزو دایورت کنم
الان دنبال تغییر مثبتم
امیدوارم دنبال نقاط قوت برید
و باید بدونید رسیدن به نقاط قوت نیازمند تجربه چیزهای منفی و تلخه
سال نوتون پیشاپیش مبارک
دوست دارتون
ژینا✨