2752
2734
عنوان

یه گرسنه مغرور 🥲😁

| مشاهده متن کامل بحث + 2879 بازدید | 65 پست

به همفکریت نیاز دارم.از اول بگم که خونه پدر شوهر روستا هستن ما هم ی خونه اینجا داریم.اول عیددیدنی اومدیم اینجا.تا امروز روستا بودیم.فردا که دوباره اداره شروع میشع منم خاستم برم خونه پدرم عید دیدنی.حالا شوهرم گف من نمیتونم ببرمت خودت با داداشت برو و سر دو روز برگرد بازم با داداشت.یعنی کارد میزدی خونم نمیومد.گفتم من چجور برا عید دیدنی خانوادت اومدم توم وظیفته بیای.گف حالا برو.خودم میام دنبالت.تا اینجا رو داشته باش بقیشو پست بعدی میگم

گفتم سیزده روز تهطیلی هست.چرا دو روز.حداقل بزار ی ۴روزی بمونیم.اینجام که همش خونیم.خلاصه که قانع نشد.گف فقط دو روز.از اون ورم برم فقط دو روز باشم خانوادم شروع میکنن غر زدن،که دو ماه نیومدی باید بیشتر وایسی.مدرسه که نیس دیگه بهونه چیزیم نیست بیارم.راستش موندم چکار کنم مثل خوره افتاده بجونم که چی جوابشونو بدم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

گفتم سیزده روز تهطیلی هست.چرا دو روز.حداقل بزار ی ۴روزی بمونیم.اینجام که همش خونیم.خلاصه که قانع نشد ...


خونه پدرت اینا خیلی فاصله داره با شما ؟ 

بگو خودت نیا خودم برمیگردم ولی چهار روز وایسم 🙂

چطور آدمیه با سیاست و زبون ریختن نمی تونی کارتو پیش ببری ؟

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 
خونه پدرت اینا خیلی فاصله داره با شما ؟  بگو خودت نیا خودم برمیگردم ولی چهار روز وایسم 🙂 چطو ...

تقریبا ی دو ساعت فاصلست.خودم که عمرا بزاره برگردم. ن.لجبازه سیاستم روش اثر نداره.یعنی بجای اینکه برم بهم خوش بگذره و روحیم عوض شه.فقط دنبال راه چاره هستم.نمیدونم چکار کنم 

تقریبا ی دو ساعت فاصلست.خودم که عمرا بزاره برگردم. ن.لجبازه سیاستم روش اثر نداره.یعنی بجای اینکه برم ...

اگر میتونستی با خانوادت صادق باشی شیش هیچ جلو بودی می رفتی میگفتی قضیه از این قراره اون دو روز کیف میکردی برمیگشتی اما اگر خانوادت در جریان مشکلاتت نیستن پس یه بهونه درست کن بگو به سختی برای فلان تاریخ نوبت دندون پزشکی گرفتم اگه نرم یه ماه دیگه باید درد بکشم یا یه چیزی اینطوری بعدم به هیچی فکر نکن و سعی کن از اون دو روز لذت ببری 

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 
تقریبا ی دو ساعت فاصلست.خودم که عمرا بزاره برگردم. ن.لجبازه سیاستم روش اثر نداره.یعنی بجای اینکه برم ...

یا اینکه بگو فلان تاریخ میخواد برام مهمون بیاد اما من گفتم دو روزم دو روزه حیفه نیام اومدم اما باید زود برگردم یه همچین دلایلی بیار

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 
باور کن هر دفعه همین بهونه ها رو میارم.دیگه خستم.چقدر دروغ ببافم.مردم میرن خونه باباشون دلشون خوش با ...

حق داری عزیزم حق داری یاد خودم میفتم زمانی که با سیلی صورتم سرخ نشون میدادم همش بهونه همش استرس همش دروغ ! 

از زمانیکه به خانوادم گفتم و اونها بعد از شوکه شدن پذیرفتن راحت ترین زندگی رو حداقل تجربه کردم فشار دو طرفه آدم از پا میندازه حالا این بهم زور بگه راحت به مامانم میگم باز دیوانه شده مامان من باید زودتر برم یا فلان مراسم نمیذاره بیام مامان منم حوصله جدل ندارم اون ها هم خیلی درکم میکنن و حداقل جلوی خانوادم احساس فشار و پنهان کاری ندارم

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 
حق داری عزیزم حق داری یاد خودم میفتم زمانی که با سیلی صورتم سرخ نشون میدادم همش بهونه همش استرس همش ...

خوبه عزیزم حداقل درکت میکنن.من اگه بگم  زود میگن طلاق.از این ورم بچهام رو دلم نمیاد تو جو دعوا و کشمکش باشن.منم پارسال عروسی پسر عموم که عین داداش بود برام نزاشت برم۴ ماه روم نمیشد برم خونه بابام.البته تلفنی دعوام کردن چرا اینقدر کوتاه میای.بزارشو بیا.زندگیتو حروم این ادم نکن و..... ولی بازم بخاطر بچهام 😞

خوبه عزیزم حداقل درکت میکنن.من اگه بگم  زود میگن طلاق.از این ورم بچهام رو دلم نمیاد تو جو دعوا ...

راحت درکم نکردن خداییش یکی دوبار خیلی بهم فشار آوردن چرا انقد کوتاه میای فلان کن بی عرضه نباش ولی آخرش دیدن یه بار یه هفته یه بارم یه ماه خونه پدرم رفتم دفعه دوم کاملا برای طلاق رفتم تبعاتش دیدن آوارگی منو حال دخترم ُ دیگه برام نسخه طلاق راحت نمی پیچن فقط بهم گفتن هر وقت بریدی ما پشتت هستیم اما سر ما دعوایی نذار بشه فدای سرت که خونمون نمیاد فدای سرت که سلام علیک نمیکنه اینا به بی پدری ارغوان نمی ارزه ! 

از اون تاریخ به بعد سعی میکنن به من فشار نیاد بهشون میگم منم نرم خونه پدر و مادرش مامانم میگه چه حوصله داری برو اصلا بی محل باش نه گله کن نه هیچی کلا درک زیاد خانوادم بعد دیدن مصیبت های من خیلی زیاد شده

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 

منم سر ی جریان زنگزد به خانوادم گف مشکل داریم بیاین ببرین دخترتون.من اماده شدم لباسامو جمع کردم.بچهامم فقط گریه میکردنو میلرزیدن.مثل وحشیا اومد سیم سشوار گذاشت گردنم خفم کنه منم هیچچچ عکسالعملی نشون ندادمم گفتم بزار خفم کنه.اخرش دید تلاش نمیکنم ی چاقو اورد گف بری باهاشون تیکه تیکت میکنم.گفتم مهم نیس بهتر از دستت خلاص میشم.تیر بعدی رو زد گف بری پدر مادرتو چاقو میزنم. نمیدونم این کار رو میکرد یا ن.ولی ترسیدم.خلاصه سر این جریان گف ببرمت خونه بابات میزارمت دم در و نمیام تو.پدرم گف اگه این حرکتو گردی فقط میای بچهاتو میبری .جنازه دخترمم نمیدم بهت.خلاصه سر اون جریان چقدرررر سرافکند شدم.چقدر بعدش دعوا کردیم.دلم نمیخاد خاموادم بفهمن.چون کوتاه بیا نیستن‌چون دویاره فقط دعواس هر لحظه زندگیم.از این ورم اینقدر کوتاه اومدم دیگه برا خودش هی میتازونه.نمسدونم چکار کنم.موندم بخدا

منم سر ی جریان زنگزد به خانوادم گف مشکل داریم بیاین ببرین دخترتون.من اماده شدم لباسامو جمع کردم.بچها ...


متاسفانه من و تو بچه داریم و خیلی جلومون باز نیست همین چند روز پیش که مشهد بودم اینم زد به بی ادبی و بد دهنی من فقط شام نخوردم و آوردم خونه سر اون شام یه پدری ازم درآورد که نگم برات شبش حرفی نزد فرداش تا ساعت دو ظهر فقط دو کلمه حرف زد بعد به ارغوان گفت بپوشید ببرمتون حرم منم ساکت و در اوج ترس دنبالش بودم معلوم بود میخواد اذیتم کنه سر هر چی دعوام می‌کرد زودباش ای بدبخت چرا انقد لفتش میدی و ... سر نوع در بستن و هر چیزی که فکرش کنی یه کلمه نمیگفتم که دعوا نگیره اونم فهمید سواره است تازوند ترافیک بود به من فحش میداد ، مسیر حرم شلوع بود به من میگفت امام رضا حالش ازت بهم میخوره چیه دنبالش نگاه اصلا نمیخواد ببینتت پارکینگ بسته بود باز فحش کشم کرد منم لال لال فقط به ارغوان میگفتم هیچی نگو مامان ساکت باش 

تا اینکه از حرم دور زد چندتا فحشم به امام رضا و زائرها و من داد و دور زد گفت بلا نسبت فلان خوردی که میری حرم میرم سمت راه آهن چندتا خوشگل ببینم دلم باز بشه نه قیافه نحس تو رو نزدی‌ راه آهن نگه داشت میخواست بره من گفتم تو برو اینجا به حرم نزدیکه من با ارغوان پیاده میرم که یهو مثل یه سگ وحشی بهم حمله کرد و ارغوان از دستم کشید داد میزد زد سرم که تو گ و ه خوردی و ... مردم نگاهم میکردن بچه هم ترسیده بود هر کار کردم بچه نمی‌داد گفت مثل سگ دنبالم بیفت و ... من چون ارغوان نترسه دستام بردم بالا گفتم میام بذارش پایین اما نذاشت من به ارغوان میگفت هیچی نیست من پشتتم دارم میام اون یه کم جیغش کم شد اما گریه میکرد بچه ام ...

از خیابون رد شدیم وارد فضای راه آهن مشهد اون بیرونش شدیم بچه به بغل می دوید و میگفت بدو مثل سگ دنبالم بدو تمام آدم ها بهم نگاه میکردن و من به خاطر ترس ارغوان واقعا دنبالش می دویدم تا اینکه خسته شد روی یه صندلی نشست منم رفتم نزدیک ارغوان سریع دوید بغلم تو بغلم محکم گرفته بودمش و میگفتم هیچی نیست اما بیشرف بلند که همه بشنون میگفت فهمیدی چجوری مثل سگ تو آشغال دنبالم میکشم بسه دیگه حالا فهمیدم باهات چیکار کنم مثل یه آشغال دنبالم بدونی تمام این مدت دندونام از شدت استرس آبروریزی و هر چیزی فکرش کنی رو هم می‌خورد اما هیچی نمیگفتم که بدتر نکنه دوباره بچه از دستم کشید گفت بدو حالا یه دور دیگه اینجا ارغوان خیلی ترسید و جیغ زد و من کنترلم کاملا از دست دادم وسط راه آهن یه جیغ بلند زدم گفتم بی شرف آشغال بچه امو ول کن داد میزدم پلیس صدا میزدم که کم‌کم کنین دیدم سریع برگشت با بچه و بچه ول کرد سمتم گفت خفه شو 

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 
متاسفانه من و تو بچه داریم و خیلی جلومون باز نیست همین چند روز پیش که مشهد بودم اینم زد به بی ادبی و ...

اما من دیگه خودم نبودم ارغوان مثل یه لباس تو بغلم گرفتم انگار پوشیدم انقد سفت گرفتمش خواست بیاد سمتم داد زدم گمشو نزدیکم نشو تا اون لحظه خودم انقد بدبخت ندیده بودم من که خیلی ها منو می‌شناسن به شدت مقید به آبرو و ... مردم اطراف جمع شده بودن گفتم گمشو از این جا زنگ میزنم خانوادم بیان نزدیکم شد دستاش گرفته بود بالا که هر چی تو بگی فقط ساکت شو اما من نمیتونستم می لرزیدم و داد میزدم چی میخوای از جونم گمشو از اینجا میگفت سوار ماشین شو گفتم نمیام با تو هیچ جا نمیام اومد که کیفمو بگیره با یه دست که آزاد بود انقد مشت روی دستاش زدم و اونم فقط میخواست من ببره سمت ماشین یه لحظه پام سست شد بچه به بغل رو زانوها خوردم زمین میخواست نزدیک شه فقط با دست گفتم دور بمون... لحظات افتضاحی رو گذروندم که الهی هیچ زنی تجربه نکنه رفته بود دور وایساده بود و میگفت غلط کردم برگرد تو ماشین و در نهایت ده دقیقه بعد به خاطر اینکه بزرگش نکنم و دوباره پای خانوادم وسط نیاد برگشتم تو ماشینش اما لال شد و مستقیم مارو برد حرم تو حرم پنج ساعت موندم و انقد گریه کردم که نزدیک بود بالا بیارم دور وایساده بود ارغوان تا دو روز نزدیکش نمی‌رفت تا امروز هیچ حرفی نزدیم از اون روز ولی بمیرم برای بچه هامون ارغوان بغلم می‌کرد موقعی که میلرزیدم سرم تو بغلش نگه می‌داشت میگفت هیچی نیست مامان من پیشتم !

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 
عزیزم چی کشیدی.میسپاریمشون به همون ضامن آهو.حودش حقمونو میگیره.

نگم برات که فقط خود امام رضا دید و شاهد بود حتی الان که نوشتمش از شدت حال بد لرزش به دستام افتاد نوشتم برات تا بدونی من بارها به این فکر کردم که ای کاش اون شام میخوردم و نمیذاشتم به اینجا برسه که ارغوان اذیت بشه خودم که فدای سرش ! 

بدای همین به تو هم میگم کار سخت نکن فدای سرت که دو روزه اوقات تلخی نکن ما که مجبور به گذروندیم حداقل بچه هامون کمتر اذیت بشن 

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687