بابام یکماهه بلکه بیشتر بیمارستان بستریه
مادرشوهر و پدرشوهرم عیادت که نرفتن هیییییچ حتی مادرشوهرم حالشو ابدا نپرسید. خواهرشوهر ها چند بار حالشو پرسیدن ولی مادرشون نه که نه
الان وقتی داشتم توی اتاق بچم رو شیر میدادم و تنها شدیم ، پرسید بابات هنوز مرخص نشده منم گفتم نه و داشتم توصیح میدادم چی شده
خدا شاهده بعد از حرفای من گفت الهی هیچ کس زمین گیر نشه و از دست و پای خودش نیفته. مرگ حقه
دلم بدجور شکست ولی لال شدم و دیگه محلش نذاشتم
خاک بر سر من کنن