همسرم میگه اونا تعدادشون زیاد میشه تو یک نفری اونا هر کدام یه بچه بزرگشون رو میارن.... کلا اونا میشن ۵ نفر.... خواهر شوهرم و دختر 12 ساله اش جاریم و دختر ۲۶ ساله و پسر 11 سالش
ما تو فامیل دورهمی داریم از اول قرار بر سادگی بود کم کم داشت میرفت تشریفاتی بشه فامیلمون شام املت داد ب همه گفت واسه اینکه یادمون نره هدفمون چی بوده خخخ دیگه کسی کباب اینا نده
امیرمؤمنان علی(ع)- خطاب به قنبر- که میخواست به کسی که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید- میفرماید: آرام باش قنبر! دشنامگوی خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری خشنود نکرد و شیطان را با حربهای چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد. (أمالی شیخ مفید، ص118، ح2)
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه بابا ملیکا من یه بار بیرون دعوت کردم چون حوصله آشپزی نداشتم بعدشم اونا قبلش دعوت کرده بودن خونه خب نوبت من بود نمیشد ازش فرار کنم که ولی اینکه مدام رستوران باشه جالب نیست خب
ببین عزیزم طوری برنامه ریزی کن که دو بار رفته باشی بعد که نوبت خودت شد بگو شوهرم گفته خوشم نمیاد بری بیرون خواستی خونه دور همی بگیر ولی حتما یه سری با خواهر شوهری یه سری هم با جاری برو حتما نوبت خودت شد اینو بگو
موریانه ها حرامتان این تن که میخورید پر از حسرت های شیرین بود