به دوستام گفتم میایید بریم بیرون گفتن نه
فرداش زنگ زدن گفتند ما بیرون هستیم بابای فلانی مارو دید اگه بهت زنگ زد بگو با ما هستی🙃
بابای یکی از دخترا با اون یکی از دوستام لج بود اجازه نمیداد همرو ببینند اوناهم بابای اینرو از دور دیده بودن و دو نفرشون زود رفته بودن و اونم رفته بود پیش باباش، بابای اون فقط از دور دیده بودنش اونم گفته بود که من هستم بهم زنگ زدن گفتن اگه گفت با تو بودن بگو اره خیلی قلبم رو شکست چون من می خواستم باهاشون رم بیرون اما نخواستن دوستای صمیمی م بودن ازاون موقع دیگه باهاشون قطع رابطه کردم