درست یکماه پیش باشوهرم دعوای بدی کردیم خیلی خیلی بد بلافاصله شوهرم زنگ زد ب خواهرش و بدگویی منو کرد وازدروغ به نفع خودش و خواست منو بد کنه وبگه چقدر خودش مظلوم و بی سرزبونه
درحالی که من مریض بودم بخاطر سنگ کلیه خیلی حالم بد میشد جوری که موقع دفع زمینو زمانو چنگ میزدم
خواهرشوهرم به شوهرمگفته بود خوبش شده مریضه حقشه ایشااله از این بدتر بشه
زنگش زدم که بهش بگم خجالت بکش
اینقدر داداشتو هار نکن بنداز بجون من
که جواب تلفنمو نداد من بیخیال شدم بخدا واگذارکردم
حالا خانم دیروز از روی چهارپایه افتاده و آرنجش خورد شده و اتاق عمل بوده با این حال من زنگش زدم و احوالش پرسیدم.
نتیجه اخلاقی هیچ وقت از درد بقیه خوشحال نباشیم و زندگی هیچ کسیو قضاوت بیجا نکنیم چون خواهرشوهرم فقط دروغای شوهرمو گوش داده بود وخبر از اصل دعوای ما نداشت