سلام دوستان
امروز می خوام از نظرات خوبتون استفاده کنم اگه کمکم کنید
راستش من الان 2ساله که با یه پسر دوستم . اوایل همه چی شوخی شوخی بود اما به مرور بهم وابسته شدیم و هر روز این وابستگی وعلاق بیشتر شد. خلاصه بعد از کشمکش های زیاد دیشب به این نتیجه رسیدیم که می خوایم با هم ازدواج کنیم و تا آخرش با هم ادامه بدیم . برای همین دیشب حدود 3ساعت با هم حرف زدیم و اون از خواسته هاش از معیاراش برای زندگی مشترک گفت و من گوش کردم . و حالا قرار شده که امشب یا فردا هم من خوب فکرامو بکنم و بهش از معیاراهام و شوهر ایده آلم تو زندگی بگم. اما راستش هر چی فکر می کنم از دیشب تا الان هیچی به ذهنم نمی رسه . اصلا یه جورایی انگار هیچ معیاری ندارم . در صورتی که خودم می دونم که قبل از این جریان همیشه واسه خودم یه معیارایی داشتم اما الان هیجی یادم نیست و نمی دونم که باید چی بهش بگم. و یه جورایی وقتی فکر میکنم که اون دیشب اینهمههههههه حرف زد و اما من هیچ معیاری ندارم کلافه می شم و لجم می گیره از خودم و احساس حماقت می کنم . خواهش می کنم اگه چیزی به ذهنتون می رسه که برای شروع زندگی مهمه و می شه گفت معیاره بهم بگین که من از حرفاتون تا شب بتونم نتیجه گیری کنم و تصمیم بگیرم .
بعضــــــی وقـــتـا یه اتفـاقــــــــایی،
تــو زندگیت میـافتــه که...
باعـث میشه دیگـه اون آدم احمــــقِ سابـق نبــاشـــی...
و این خیلی خـــوبه!!