غروب از سرکار داشتم برمیگشتم خونه انقدر تو شهر سر و صدا شنیدم که برام کافی بود..دیگ جایی نرفتم
ما آدم ها دو سبد با خودمون داریم : یکی جلومون آویزونه یکی هم پشتمون ؛ نکات مثبت و خوبی هامونو میندازیم تو سبد جلویی ، عیب هامونو تو سبد پشتی ؛ وقتی تو مسیر زندگی داریم راه میریم فقط دو چیز رو می بینیم خوبی های خودمون و عیب های نفر جلویی !
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
اره هنوز هم بیرون هستیم کلی شلوغه شیراز رو ترکوندن
👣وقتی به خودم آمدم : دیدم که دیگر دلتنگت نیستم، دیگر از دستت عصبانی نیستم ،دیگرهیچ چیزی از جانب تو مرا رنج نمی دهد ،دیدم دیگر به دنبال تلافی نیستم ،قهر نیستم ،در انتظار نیستم ،انگار که هیچ وقت نیامده بودی که رفتنی در کار باشد و مرا آزرده خاطر کنددیر گذشت ،سخت گذشت ،با رنج و غم گذشت، تحمل این رنج ها به حذف شدنت می ارزید ،و اما امروز انتخاب من کسی است که او مرا انتخاب کرده است
👣وقتی به خودم آمدم : دیدم که دیگر دلتنگت نیستم، دیگر از دستت عصبانی نیستم ،دیگرهیچ چیزی از جانب تو مرا رنج نمی دهد ،دیدم دیگر به دنبال تلافی نیستم ،قهر نیستم ،در انتظار نیستم ،انگار که هیچ وقت نیامده بودی که رفتنی در کار باشد و مرا آزرده خاطر کنددیر گذشت ،سخت گذشت ،با رنج و غم گذشت، تحمل این رنج ها به حذف شدنت می ارزید ،و اما امروز انتخاب من کسی است که او مرا انتخاب کرده است