خسته شدم بچم همش گریه میکنه همش میخواد بغل باشه اصلا نمیخوابه خواب شملا ده دقیقست شبم که هیچی ده بار باید بیدار بشم اون بچه دیگمم دائم داره کثیف کاری میکنه من باید اشپزی کنم باید خونه رو تمیز کنم خودمم یکم وسواسم شوهرمم توقع داره مثه دخترای مجرد از زیر تا بالا رو به خودم برسم درک نداره امروز دیگه دیوانه دشم هی گریه میکردم بچم بدتر میترسید اونم هی گریه میکرد منم ولش کردم نمیتونم همه ی کارا با هم راه ببرم به هیچجا نمیرسم همش تمیز میکنم ولی تمیز نمیمونه این چه زندگیه که همش باید بدویی کاش هیچوقت بچه دار نمیشدم کاش اصلا نازا بودم
بچتون چندماهشه؟؟
شوهرم همش بهم حس ناکافی بودن میده انگار تنبلم خودمم به همین باور رسیدم من تنبلم من خنگم وگرنه همه همینجورین همه دوتا بچه دارن خونون مرتبه خودشون خوشگل میگردن بیرون میرن غذاوشن اماده بعد من اینجوری همش استرس و اضطراب دارم یموقع ازم ایراد نگیره
نه ادمای وسواس خیییلی در عذابن همس تمیزکاری میکنن و باز ازهیچی لذت نمیبرن چون باز یجای کارشون میلنگه بخصووووص بابچه
اونابی ک میبینی بابچه به خودشون میرسن و زندگیشون اینا در حد تعادلن زیاد درگیر کارنمیکنن خودشونو رویکی کارمیکنن و تمتم
منم وسواسی دارم مدام درحال کارکردنم بااین وجود ک همسرمم کمکمه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
