خونه پسرعموی همسرم هستیم
خانوم همسایشون دوتا بچه هاشو از صبح اینجا گذاشته نه شاغله نه کار خاصی داره شوهرشم سرکاره گفته میخوام فیلم ببینم خانوم پسرعمو هم میگه هر روز یا هر شب کارش همینه بچه هاشو میزاره پیش همسایه ها
بچه کلاس اولی اندازه پسر چهار ساله منه
اینا خودشون ی پسر بزرگ کلاش هفتمی دارن دختر پنج ساله پسر هفت ساله رو ده بار دعوا کرده ک دست نزن به کتابام برو اونور بشین چرا نمیرین خونتون
بچه هام انگار عادت کردن هیچی نمیگن
بچه هاتونو پیش خودتون نگه دارین حوصله ندارین نیارین
گناه دارن بخدا دلم براشون میسوزه