2752
2734
خیلى احساس بدى دارم،به خاطرش همه جور گذشتى مى کنم،ساعتاى کاریشو تحمل می کنم دورى از خونواده و شهر غریب رو تحمل مى کنم برنامه هاى ناگهانیشو تحمل مى کنم،مشورت نکردنا و حرف نزدناشو تحمل مى کنم،دستورات ریز و درشتشو انجام میدم،به خاطرش محل کارمو عوض کردم و به صدتا آدم کوچیک و بزرگ رو زدم آخرش میگه کنارم نشین احساس مى کنم جام تنگه. به زور سعى مى کنم جو خونه شاد باشه ولى ساکته همش میگم یه چیزى بگو میگه ذهنم مشغوله حال ندارم.میگم باهام حرف بزن میگه حرفى ندارم کارام به خودم مربوطه...
من تنها یک نوع درد و رنج را می شناسم و آن درد و رنج تبدیل نشدن به چیزی است که توانایی اش را داریم.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم من در جریان تاپیک دیروزتم هستم
پیش یه مشاور برو ازش کمک بخواه نذار این مسائل تبدیل به بحران بشه
شما سردی بینتون پیش اومده و همش بستگی به شاغل بودن جفتتون داره
چون تایم کاریتون اصلا باهم همخونی نداره متاسفانه
نذار کار به جاهای باریک بکشه گلم
2731
غر بزنم که داد مى زنه سرم آره با رضایت ازدواج کردیم الان خیلى عوض شده،شیش هفت ماهه
من تنها یک نوع درد و رنج را می شناسم و آن درد و رنج تبدیل نشدن به چیزی است که توانایی اش را داریم.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687