امسال سال خوبی نبود برام. شوهرم و خونوادش بعد از اون همه بلایی که سرم آوردن و اون همه ظلمی که بهم کردن، من و بچه مو از خونه و زندگیمون آواره کردن. ولمون کرد...
ببخشید که اینا رو اینجا مینویسم. دلم خیلی پره خیلی بغض داره. حس کردم فقط با نوشتن و درددل کردن خالی میشم.
یه نفقه خیلی ناچیزی میده برا تمام مخارج زندگ خودم و بچه م. برا خورد و خوراک،لباس،دارو و دکتر، برا تمام اینا ماهی ۲۵۰۰
آخه بخدا تمام اینا رو من میدم پوشک و شیرخشک.
خونواده خودمم خیلی دست و بالشون خالیه. پدرم با حال مریض و پیرمردی و ناتوانی میره نگهبانی ساختمان میده. همینکه توی خونشون زندگی میکنم و خرج و خوراکم به گردنشونه کلی شرمنده م.
بچه م تقریبا ۱ سالشه نمیتونم برم سر کار.مادرم دست و پاش درد میکنه نمیتونه نگهش داره.
لباسای خودم و بچه م دیگه کهنه شده بس که شستم و پوشیدیم. پدرش خیلی آشغاله خیلی پسته. خدا ازش نگذره.الهی حق من و بچه مو ازش بگیره. چون حق ما رو داره به دیگران میده.
میبینه بچه ش لباس کهنه تنشه. عین خیالش نیست براش مهم نیست. حتی ۵۰ هزار تومنم عیدی به بچه ش نداد.
میرم بازار حسرت میخورم که نمیتونم یه دست لباس برا عیدش بخرم.
خدایا پس کجایی. چرا نمیبینی. چرا به دادم نمیرسی.چقد التماست کردم شوهرمو سر عقل بیاری،نشنیدی. چقد التماس کردم حداقل تقاصمونو بگیری،نمیگیری..