يكي از دوستام با بهونه ها بي خودي از شوهرش جدا شد،شوهرش واقعا مرد خوبي بود در نهايت بعد كلي مقاومت هم گفت وقتي كنار من خوشحال نيستي من ديگهزاصراري نميكنم و نميتونم خودخواه باشم برام خيلي سخته ولي سخت توازاون اينه كه به اجبار كنارم باشي انقدر جنتلمنه،دوستم هواي خارج از كشور زده بود به سرش و همسرش به دلايلي نميخواست و نميتونست بره و اخر جدا شد الان حدود يكساله حالا يكي ديگه از دوستامون توي اينستا فالو كرده شوهرشو مجرده و ميگه ميخوام باهاش اشنا بشم زهره قدر ندونست و الان ديگه به اون ربطي نداره
گفت جدي بشم باهاش به زهره ميگم
حالا زهره چندباري تو حرفاش متوجه شدم پشيمونه و شايد بخواد برگرده
حالا بنظرتون حق باكيه بامن زياد مشورت ميكنن و من نميدونم واقعا چي بايد بگم