اول عروسی گ نمیذاشت تنها جایی برم یه سال رسما دیوونه شده بودم. الانم خانوادش مدام برا هر کاری صداش میکنن از بیرون میاد بالا فاصله بعد ناهار قبل شام نیره بالا خونشون. مادرش مدام تو زندگیمون سرک میکشه الانم ک بچه یکم بزرگ شده میگم خب لااقل بذا هفته ای دوبار برم خونه مادرم نمیذاره میگه یبار. بهم ماهانه پول نمیده و اینکه مدام سر کثیفی خونه دعوا داریم چونبا بچه بزور کارارومیکنم از بدنیا اومدن بچه کارمون همش بحثه دگه ازش خسته شدم