سلام ب همگی ازتون میخوام راهنماییم کنید چون من واقعا نمیدونم چیکار کنم
عذر خواهی میکنم بابت طولانی شدن اما ممنونم از وقتی ک میزارید و میخونید
من تو زندگیم با پسری دوست نبودم تا اینک یکی از آشنایان پیشنهاد آشنایی برای ازدواج داد من هم قبول کردم اما چون خانواده ها با خبر نبودن من اصرار داشتم حتما خانواده ها مطلع بشن اما ایشون مخالف بود و عقاید سنتی خانواد هارو مطرح کردن
ما چند ماه تو کش و قوس بودیم و اصلا هیچ دیدار حضوری نداشتیم جز یک بار ک اون هم اصلا جالب نبود
ما هعی از هم عیب های ظاهری میگرفتیم تا اینک خانواد ها متوجه شدن و ایشون پشت پا زدن ب همه چی و گفتن ب درد هم نمیخوریم بماند ک چ روزگار تلخی پشت سر گذاشتم و دچار معده عصبی شدم
بعد چند سال اظهار پشیمونی کردن و من نبخشیدمش
گفتن یک ماه فرصت بدم تا اوکی کنه همه چیو اما بازهم بی دلیل رفت ک رفت علتش هم این بود ک خانواد اش گفته دیک نمیشه رفت جلو و اگر میخواستی باید همون اول قبول میگفتی ن الان ک روی خانواده ها ب هم باز شده
بعد ۲سال برگشت دوباره و گفت عوض شده و قصدش ازدواج و دنبال تشکیل خانوادست من قبول نکردم اما آنقدر اصرار کرد و گفت نمیخواد حسرت تو دلش بمونه و واقعا قصد ازدواج داره و این بار واقعا باهم مث ۲تا آدم معمولی آشنا بشیم و ببینیم ب هم میخوریم یا نه ک من قبول کردم و باهاش رفتم بیرون ۲بار و ایشون رفتن ی استان دیگ برای کارشون و ارتباط ما شد در حد سلام خوبی خوبم عزیزم و چ خبر سلامتی تا قبل اینک دوباره همو حضوری ببینیم خیلی مشتاق بود هعی از اینده میگفت اما بعدش ن و فقط شده روزمره و تلفنی هم صحبت نمیکنیم فقط چت،چون تماسی نمیگیره
برام جای سوال اگ قصد آشنایی داره چرا این رفتار داره و من باید چیکار کنم
علت اينک بهش فرص میدم علاقه خودم و نوقعیت خوب این آقاست
ما واقعا از لحاظ اخلاقی و هم کوف بودن خانواده ها بهم میخوریم