شکایت واسه اجرت المثل کرده بودم.
قاضی پرسید چ کارایی تو زندگی کردی و ...
بعد پرسید قصدت چی بوده
گفتم قصد رایگان انجام دادن نداشتم
گفت از شوهرت خواستی پول کارا رو بهت بده
گفتم نه ازش نخواستم
گفت پس ساکت شو صدات نیاد
خیلی ناراحت شدم خیلی دلم شکست.
معلوم بود شوهرم با اونحرف قاضی قند تو دلش آب شد.
نمیدونم منی که این همه ظلم بهم شد.خیانت دیدم، کتک خوردم توهین و تحقیر شنیدم. بچه ۸ ماهه م رو ازم جدا کردن.قفل در خونه م به روم عوض شد. لباسامو پاره کردن و دزدیدن. جهیزیه م رو داغون کردن. از بی پولی توی دیوار برای بچه م لباس میخرم...
خدا چرا حتی ۱ بار هوامو نداشت. وقتیم برای مطالبه حق و حقوقم میرم، از قاضی باید توهین بشنوم و خورد بشم
خیلی دلم گرفته بغض دارم. گفتم خدایا تو به من نیازی نداشتی و نداری ولی من محتاجت بودم که اومدم در خونه ت. به خودت متوسل شدم به قرآنت به پیامبرت به معصومت... به هرکی بگی متوسل شدم ولی حتی ۱ بار جوابمو ندادی که دلم خوش بشه.
من دیگه هیجی ازت نمیخوام.من بهت نیاز داشتم و ردم کردی
از صبح گلوم داره از بغض میترکه