پدر شوهرم درآمد نداره فقط یه باغ داره که محصولش نیاز به پردازش داره و مراحلی باید روش انجام بشه
اونوقت از من انتظار دارن برم کمک
در حالی که ما درسته نرفتیم اما هزینه کارگر رو به حساب مادرشوهر ریختیم که نبودمون جبران بشه
حالا خواهر شوهرم منت میزاره که من میرم کمک شما نمیاین
هزینه بیمه تکمیلی شون با ماست هر دفعه پول دوا دکتر
هر دفعه عمل
از اون ور مادرشوهرم مدام به من کنایه و متلک
پدر شوهرم از اون بیشتر
من دیگه خسته شدم
منم شاغل اصلا وقت ندارم
کاش شرایط رو میدونستم اصلا تن به این ازدواج نمیدادم
هم پول میدیم هم زخم زبون میشنویم