امروز رفتم سونو از بس لباسم کهنه بود سختم شد چادر سرم کردم
حالام شوهرم حقوقش واریز شده این ماه با عیدی مبلغش بیشتر بود ماه های قبل ۸ ۹ تومن داشت انقدر بدهکاری داریم که هیچی نمیمونه با بچه برامون خرج خودمون کنیم منم با اینکه دلم میخواد مراعات میکنم
سر ی چی بحثمون شد دیشب امروز که حقوقش واریز شد ب گشته بهم میگه دلتو صابون نزن از پول خبری نیست لباس بخری نقشه نکش برا خودت
چقدر مردا بی معرفتن بغضم گرفت نزاشتم اشکم بریزه جلوش ما از صفر شروع کردیم همیشه هم کنارش بودم نه تولدی نه هیچی گفتم بجاش زندگی میسازم خیلی وقتا تو تنهاییم گریه کردم ولی جلو هیچکس کم نیاوردم حالا هم این شد جوابم....