شوهر من الان دقیقا دوماهه هر وقت از سرکار میاد طلبکاره از من
حتی یه سطل آشغال نمیبره دم در زود میگه خستم
جاشو به بهانه سرماخوردگیشجداکرده بود که من وبچه نگیریم یه هفته س دیگه خوب شده قبلشم ماهممونمریض بودیم وخوب شدیم ، شوهرم بعد گرفت دیشب بهش میگم چرا دیگه نمیای سر جات بخوابی میگه من خستم ،من مریضم تو صبح تا شب خوابی منو درک نمیکنی که مریض وخستم میام خونه
بخدا اصلا میمونم چی بگم منی که فکر میکنم تمام خودم رو میذارم
من هرجایی برم بیرون یا خونه بابام قبل از اینکه برسه ،،،خونم حتی به بابام میگم منو برسونه که وقتی شوهرم میاد غذام اماده باشه
این چند شب براش سوپ پختم غذای خودمو بچه ها جدا یه چیز دیکه پختم شلغم براش میذارم وقتی میرسه گرم بخوره
یعنی وقتی میاد من همینجور دارم براش یه چیزی میارم بخوره
بعدم اب لیموشیرین پرتقال براش میگیرم
اخرشبم چایی و دمنوش واینا
تمام مدت دارم ظرف میشورماین مدت همه ی خریدهای خونه راخودم کردم بعد شوهرم از سرکار میاد میخوابه یه چیزی میخوره دوباره میخوابه نه حرفی نه سخنی
مثلا دیشب بهش میگم من خسته شدم یعنی چه از صبح تا شب با بچه دارم سروکله میزنم شبم خودم دارم میخوابونمشونتوام که خوابی نه حرفی میزنی نه محبتی هیچی صبحم ماخوابیم تو میری اصلا هم برات مهم نیست منو بیدار کنی(فکر کرده من بهش میگم بیا سرجات بخواب یعنی بیا منو بوس کن اینقدر بهش زور اومده)
اینقدر داد زد من مریضم تو درک نمیکنی تو نمیفهمی چون کاری نداری