الان با دو تا مساله رو به رو ام.
1:خواهر شوهرم با همسرش اومدن عیدیمون
قبل از خونه ی ما خونه ی دو تا برادرهای شوهرمم رفته بود
من هفته دیگه زایمان دارم
رفتنی گفت اگر اوکی بودی حتما بیاین گفتیم چشم
بعد برادرشوهر وسطیم رفت مسافرت
به مادرشوهرم گفته نرید عیدیش ما هم بیایم همگی با هم بریم
بعد من از جاری بزرگه ام پرسیدم کی بریم خونه خواهرشوهر؟
گفت مامان گفته صبر کنین فلانی بیاد با هم بریم
منم گفتم باشه
بعد امروز ظهر مادرشوهرم زنگ زد به همسرم
دیدم همسرم تعجب کرده
قطع که کرد گفتم چی شد؟
گفت مامان میگه آبجیتون گفته همتون با هم نیاین دونه دونه بیاین چون خانواده شوهرم تک تک اومدن همگی نیومدن
بعد شوهرم گفته وا یعنی چی؟ما چیکار به اونا داریم؟
بعد مادرشوهرم اصرار که نه تک تک برین اونا همگی نرفتن(توی پرانتز بگم که خواهرشوهرم اعتماد به نفسش پیش خانواده شوهرش کمه خودشو خیلی دست پایین میگیره).
بعد دوباره امشب مادرشوهرم اومد خونه مامانمینا عیدی ما هم اونجا بودیم
گفت فلانی گفته دونه ای بیاین
من گفتم من متوجه نمیشم یعنی چی؟جا نداره؟
گفت نه جا داره میگه اگه همه بیان اونوقت مجبور میشیم...(ادامه نداد)
حالا من دو زاریم افتاده که این میترسه همه بریم مجبور شه شام نگهمون داره
چون جاری بزرگه ام دیروزش به من گفت میخوام سر به سر مامان بذارم بگم این دخترت نمیخواد یه شام به داداشاش بده(یه ساله ازدواج کرده خواهرشوهرم)
بعد مادرشوهرم هول شده گفته آخه ساعت هشت از سرکار میرسه و...
در صورتیکه اون روز دامادشون گفت ما هرروز ساعت پنج خونه ایم بیاید حتما
حالا نظرتون رو بگید؟
یعنی چی اصلا؟
من بخدا نفهمیدم
سال من
❤16 فروردین❤تحویل شد