2733
2734
چند سال پیش موقعی که مجرد بودم و خونه بابام، دوستای دانشگاه خواهر کوچیکترم اومدن خونمون. سه چهار نفر بودن و همه جمع شدن توی اتاقش به گفتن و خندیدن منم تریپ کلاس و خواهر بزرگ برداشته بودم و... اینا چون چندروز قبلش تولد خواهرم بود هرکدوم یه چیزی واسش هدیه آورده بودن. من که کادوها رو دستشون دیده بودم و خیلی کنجکاو بودم که بدونم چی هستن به محض اینکه از اتاق بیرون اومدن و خداحافظی کردن ورسیدن دم در ورودی داشتم حرفهای آخر و باهم میزدن ...دوییدم توی اتاق.. خواهرم کادوهارو باز کرده بود یکیشون یه جعبه بود حدس زدم ساعتی چیزی باشه دروشو باز کردم یهو قلپی یه عروسک زشت زد بیروووون و : یوهوهوهوهوهوهوهو...!!!چنان صدایی داد که دو متر پریدم عقب و صداش توی کل خونه پیچید... وااااای همه فهمیدن من رفتن سرکادوهااااا
فروش انــواع لـبــاس بـارداری و بچگانه با مناسب ترین قیمت pooshak_bardari_parnianeh


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مادر شوهر من از کربلا برامون سوعات اورده بود بینشون روسری هم بود جاریم خوشش نیومده بود از روسریش تو اتاق بودیم در ساک مادر شووره رو واکرده بود داشت بین بقیه روسری ها دنبال خوشگلترش میگشت....
مادر شوهرم درو واکرد اومد تو اتاق
جاریم
مادرشوهرم
من
2728
2738
چن وقت پیش من خونه بابام بودم دراز کشیده بودم چشام بسته بود مامان بابام اومدن روبروم نشستن داشتن حرف میزدن حرف کشید به جای باریک داشتن برنامه میریختن
من یهو چشامو وا کردم دست خودم نبود خو

جفتشون سکته زدن....باز بعد چند دقه دوباره شروع کردن حرف زدن انگااار نه انگااااار

اینم بگم بابام با ما بیش از حد راحته

مادر که میشوی نمیدانم از کجا ،کی،چطور؟این همه تغییر ،این همه صبر،این همه عشق❤  پیدا میشود.....

دوستم تعریف می کرد5- 6 سالش بوده و تولد خواهر بزرگش که تازه دبیرستان رو تموم کرده بوده، دوستاش براش کادو میارن و تو اتاق همین طور بگو و بخند بوده و کادوها رو توی اتاق باز میکنن و بعد میان بیرون تو سالن سر میز که چیزی بخورن، این بچه هم با ذوق می پره می ره تو اتاف ببینه کادوهاچی بوده....

حالا از زبون خودش تعریف میکنم: رفتم دیدم قاطی کادوها یه شاخ اسب تک شاخه که باکمربند می تونی وصل کنی به پیشونیت! من هم با کلی بدبختی وصلش کردم به پیشونیم چون من بچه بودم و کمربندهاش برای سرم خیلی بزرگ بود و باید کلی تنگش می کردم!!!
بعد با افتخار پریدم سر میز و شیهه کشان توجه همه رو به شاخ یونیکورن جلب کردم....فقط نمی دونم چی شد، خواهرم و دوستاش خشکشون زد و مامانم پرید منو کشوند تو اتاق و شاخ رو از سرم دراورد و بهم تشر زد که چرا بی اجازه می رم سر وسایل بزرگ ترها..هر چی هم اصرار کردم گفت اون شاخ نیست...
بعد از این که مهمونا رفتن هم خواهرم و بابام کلی باهام دعوا کردن، و بابام هم به خواهرم گفت اون شاخه رو بندازه بیرون!!!
***
حالا خودتون تصور کنید دخترا برای خواهرش چی آورده بودن این فکر کرده شاخه اسب تک شاخه!
  بیشترین تمجید رو دشمنانم از من کردند، همون هایی که تو هر جمله شون نشون دادند چقدر حسرت منو می خورند.  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

اقتصاد 🧱

fifilop | 52 ثانیه پیش
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز