نشسته بودیم همه بعد مادرشوهرم داشت راجعبه شوهرم میگف ک مجردی خیلی خسیس بود اصلاپول خرج نمیکرد میگف میخواستم هرموقع باهاش برم بیرون پادرد میشدم ولی تاکسی نمیگرف گفتم وای خداروشکر الان اصلا اینجوری نیس بعد گف با اون دوتا دخترام میرفتم بیرون یه چیزی میخوردیم ولی با این اصلا
بعد گفتم الان میریم بیرون من چیزی دلم میخواد میخره برام ولی برا خودش نمیخره:[ همه هم بودن اخه این چه حرفی بود زن میمردی لال میشدی؟
مثلا خواستم بگم الان دیگ خسیس نیس ولی بخاطر من از خودش میگذره