از وقتی باردارشدم،سختترین زندگی بهم گذشت
شوهرم اوایل کم کار و حالا بیکار شد
خودم بخاطر اینکه از اول ازدواج سردمزاج بود و الان ۳ماهه طرفم نیومده سرد و افسرده شدم و جامو ازش جدا کردم
حسی دیگه بهش ندارم فقط اونایی که منو خیلی اذیت کردن بچه بیار بچه بیار گفتن و ادرس دکتر نازایی دادن رو نفرین میکنم و همسرم که بزرگترین عامل دلسردی منه
همیشه ی خدا بهانه داشت طرفم نیاد
حیف من و بچه ی تو راهیم
الانم ۳ماهه و منم ازش بیزار شدم
کو برکتی که با بچه میومد؟
ما تو زندگی شدیم بدبخت و بی پول و بیکار، علاقه همکه رفت
شبا گریه میکنم
شاید ی عده بیان بگن افسردگی گرفتی
اما افسردگی غمگینی بی مورده
من خیلی از ازدواجم پشیمونم،از بچه اوردنم تو این شرایط و همسری که مثل ی تیکه گوشت فقط تو گوشیه و تو رخت خوابش
حموم نمیره،بوی بد میده،موهای زائدشو نمیزنه،هرچی عطر و ادکلنه خریدم پوسیده از بس نمیزنه،سردمزاجه،بی پوله،بیکاره
اگر ی حامی داشتم،ی پولی داشتم طلاق میگرفتم
نه ردز زن کادو داد نه روزتولدم
میگه ندارم
اما شکر خدا ،خیلی خوب عوضش دراومد
یه ضرری کرد۲۰ میلیون هزینه کرد پس اندازشو