مادرشوهرم با برادرشوهرم با هم زندگی میکنم برادرشوهر رفته مسافرت بعد شوهر من هم تو هفته سه شب بخاطر کارش خونه نیست دیدم با مادرش دارن میگن فردا شب میام خونه شما من شبایی همسرم نیست میرم خونه بابام خیلی بدم اومده ب جای من تصمیم گرفته بدونی بپرسع من دوستم دارم خونم بمونم اون بیاد اینجا یا نه چجوری ب شوهرم بگم از اینکه دیگران بجای من تصمیم بگیرن بدم میاد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اون که ی هفته میشه ولی قرار نیست همش اینجا باشه من ناراحتم بدون از من بپرسه میخاد بیاد اینجا ...
ب شوهرت بگو من ک خونه نیستم مادرت میخواد بیاد پیش کی بمونه بعد ک گفت خب خونه بمون بگو از قبل میگفتی ب مادرت هم میگفتی بزا ببینم زنم خونه هست ک بیایی ی صحبت کنم با همسرم ببینم چی میشه خبرت میکنم
نگاه خودت اینجا داری از شوهرت اجازه میگیری در صورتی ک میتونستی خودت تصمیم بگیری جواب مادر شوهرت و بد ...
بهش گفتم آدم تنها باشه هیچ ترسی نداره منم میرم خونه بابام دلیلش اینه بابام و شوهرم میگن تا بچه نداری تنها نمون ولی پوستش کلفته اصلا ب خودش نگرفت منظور منو