من با یه اقایی یه ساله توی رابطه هستم .
ولی کسی نمیدونه فعلا ...
(اسم اون اقا رو شما علی فرض کنید )
یه خانمه متاهلی هست یه پسر دبستانی هم داره ....
یه مدت به علی نزدیک میشد
من به علی میگفتم جوابش رو نده ، اصلا حس خوبی ازش نمیگیرم
یه روزه به خاطر این زن عوضی ما یه بحث ناجور داشتیم ...
سر این قضیه که زنه اومده به علی پیام داده
نوشته دلم برات تنگ میشه لهنتی
دقیقا عین این جمله ...
منم با علی بدجور دعوا کردم
علی هم گفت خدا منو ببخشه ، من چه کاری کردم بهت گفتم ، اعصابت رو هم بهم ریختم
به علی گفتم دیگه جوابش رو نده
اونم قبول کرد ...
و ازم قسم گرفت که این حرفای زنه رو به کسی نگی
منم قسم دادم و قول دادم ...
چون از رابطه مون هم یه ساله کسی خبر نداره
نمیفهمم باید چیکار کنم
شما بودین چیکار میکردین
خیلی دوست دارم به زنه بگم پاتو از گلیم ات دراز تر نکن
اما از یه طرف هم علی ناراحت میشه
میگه مگه تو بهم قول ندادی
به خدااااا نمیفهمم چیکار کنم
ای خدا به زمین گرم بزنت زنه ی بیشعور به خاطر شوهرت نه به خاطر همون پسرت دست از این کارهات بردار عوضی