سلام دخترم سه سال و نیمشه
چندشبه با شوهرم سرسنگینم البته باهم حرف میزنیم
اونم میدونه پول دوست دارم پول میزنه حسابم🤩 زنگ میزنه حرف میزنیم حتی🤪 ولی خب قهرم هستیم مامانم و خواهرم میگن خل و چلین جفتتون😄
خلاصه عصری از سرکار میومدم س راه شوهرمو دخترمو دیدم راننده سرویسم که شوهرمو شناخت پیشش ایستاد و باهم حرف زدن و زدیم 😆 ولی همچنان قهریم میدونید که🤭
بعد من و دخترم اومدیم تا شوهرم بعدا بیاد من خونه مامانم کار داشتم رفتیم اونجا
به دخترم به شوخی گفتم شب خونه مامان جون بمونیم
دخترم خودش زنک زده شوهرم بلده شماره بگیره
به باباش میگه بیا دنبال ما ما میاییم خونه خودمون از طرف من قول هم میده
بعد یواش بهش میگم بابا دوست نداره میگه بابا مگه مامانمو دوست نداری
طبق معمول از کلمات معکوس استفاده کرد و با خنده گفت نه😡 منم گفتم پس منم نمیام
باهم یه کم دیگه حرف زدن و قطع کردن
دخترم بهم میگه بابا که گفت دوستت داره 😳 میگم کی گفت خودم شنیدما میگه نههههه گفت دوستت داره عزیزدلم من تو ماشین بهش گفتم بابا بخشیدتت 😂
(میخواسته بگه بهش گفتم به مامان بگو ببخشید😆)
فقط هلاک این میونه داریش شدم من
پی نوشت : خونه مامانم آقا هم زنگ زده مشورت کرده باهام در مورد یه کاری
منم دوبار دیگه زنگ زدم بهش 😅
و مامانم باز گفت اوسکل ها🤣🤣