یه ماهه عمل کردمنمیتونم خم و راست بشم یعنی اصلا ممنوعه....
امروز از بیرون اومدیم بستنی پشت در از دستم افتاد ریخت رو زمین چون خودم نمیتونم و باید شوهرم جمعش میکرد کلی سرم داد زد و باهام دعوا کرد جوریکه واحد بغلی صداشو شنید و غرور من خورد شد و منی که فقط بخاطر اینکه بچه دوسالم طبق معمول نترسه آروم و بیصدا رفتم یه گوشه و اشک ریختم.....
نمیدونم چرا و پطور بقیه زنا لایق احترامن اما بی دلیل بامن مثل حیوون رفتار میشه.....
یبار دیگم از درد جای عملم خواب برد یهو با دادو بیداد شوهرم بیدار شدم که خستم بچه اذیت میکنه کارا افتاده گردنم من الان داره زورم میاد و حسودیم میشه تو خوابی کاری کرد که با درد از جام پاشم....اونشبم خیلی دلم شکست خیییییلی......
میدونی تو این مدتی که عمل کردم خیلی شناختمش.....
اینقدر دلم گرفته.....
منی که قبل از بچه دار شدنم اگه طرف بهممیگفت تو دهنشو جر میدادم حالا بخاطر بچم مجبورم لال بشم....