خواهر کوچیکم از هرجایی ناراحت باشه سر من و بچههام خالی میکنه تا یه جایی بهش حق میدم از شرایط و زندگی دلخور و افسرده باشه ولی نمیدونم چرا انقدر از من عصبانیه اصلا سعی نمیکنه خودشو کنترل کنه هر چی به زبونش میاد میگه بچه هم نیست ۳۰و خردهای سن داره اصلا چشم نداره ببینه من میرم خونه بابام صبح تا شب پنجاه نفر میان خونه بابام و میرن فقط من زیادی هستم از عصر اومدم اینجا انقدر حرف ازش شنیدم دارم سکته میکنم الان اومدم تو اتاق نشستم تا شامشون تموم بشه برادرم منو ببره خونم حیف هر چی خوبی بهش کردم واسه ازدواجش خودم و انداختم وسط ازش دفاع کردم چقدر نذاشتم کسی از گل کمتر بهش بگه بهش پول قرض دادم که همش برای خودم ضرر مالی شد از همه حرف شنیدم که نکن نکن آخرشم اینه دستمزدم فقط بلده بیاد نینی سایت چس ناله کنه نمیبینه خودش چه هند جگرخواری شده خاک بر سر من اگر یه بار دیگه برای این بی لیاقت دل بسوزونم محبت بیجا کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
منم یه خواهر دارم از صدتا دشمن واسم بدتره انقدر سر ازدواجش راهنمایی کردم و حرص خوردم ب ...
منم واسه این بی لیاقت چه کارها که نکردم نامزدیش به هم خورد انقدر گریه و التماس کرد پاشدم دنبال کارهای پسره تا قزوین و رشت رفتم دوباره وصلشون کنم چقدر جلوی شوهرم شرمنده شدم ولی کوره اینا رو نمیبینه چقدر پول قرض دادم هنوز پس نداده اینا به چشمش نمیاد فعلا فحش خورش شدم باز کارش بهم میفته اون موقع دارم براش