سلام دوستان، امروز یه اتفاقی افتاد، من خونه پدر شوهرم زندگی میکنم، امروز مادرشوهرم رفته مسافرت ، ظهر جاریم زنگ زد داشتیم دردو دل میکردیم باهم که پدر شوهرم اومده خونه( ما طبقه اولیم اونا دوم از جلو خونه ما رد میشه اونم عین یه سایه میره و میاد حتی صدای درو نمیشنوم انگار میخواد دزد بگیره) خلاصه داشتم راجع به پدر شوهرم حرف میزدم که سر فروش خونه مشترکمون خون به جیگر کرد مارو و فکر کنم شنیده شما جای من بودید چیکار میکردید.
دنیا اگه نخواد... حتی خدا نخواد...من عاشق توام.