2733
2734

خب تهش 

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2731

چرا پست هات برا من خالین؟

از تلخ‌ترین جملات تاریخ ادبیات شاید عبارتِ کتاب :«انّی راحلة» السباعی باشه جایی که دختری عاشق رو به زور به عقدِ مرد دیگه‌ای در میارن  وقتی حلقه رو  به دستش میندازن... میگه هرگز گمان نمی‌کردم که آدمیزاد   :ممکن است از انگشتانش هم به دار آویخته شود
داستان قتل یکی تومحلمون بگم

بگو بگو

از تلخ‌ترین جملات تاریخ ادبیات شاید عبارتِ کتاب :«انّی راحلة» السباعی باشه جایی که دختری عاشق رو به زور به عقدِ مرد دیگه‌ای در میارن  وقتی حلقه رو  به دستش میندازن... میگه هرگز گمان نمی‌کردم که آدمیزاد   :ممکن است از انگشتانش هم به دار آویخته شود
داستان قتل یکی تومحلمون بگم

نوروخداا بگووو من میشنوم

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

تو ی روستا یک زنی بوده به اسم محبوبه که الان در قید حیات نیست و اون زمان بعد از فوت شوهرش ازدواج نمیکنه و هر 4تا فرزندش رو خودش بزرگ میکنه. کار محبوبه خانوم هم طوری بوده که صبح زود ساعت 5 از خونه میرفته و با چند زن دیگه کار میکردن اما یک روز محل کار عوض میشه

خب تهش 

پست های اسی میبینی؟

از تلخ‌ترین جملات تاریخ ادبیات شاید عبارتِ کتاب :«انّی راحلة» السباعی باشه جایی که دختری عاشق رو به زور به عقدِ مرد دیگه‌ای در میارن  وقتی حلقه رو  به دستش میندازن... میگه هرگز گمان نمی‌کردم که آدمیزاد   :ممکن است از انگشتانش هم به دار آویخته شود
چرا پست هات برا من خالین؟

برای همه خالیه نمیدونم چرا

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
تو ی روستا یک زنی بوده به اسم محبوبه که الان در قید حیات نیست و اون زمان بعد از فوت شوهرش ازدواج نمی ...

خببببب

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
پست های اسی میبینی؟

اره 

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
نوروخداا بگووو من میشنوم

باخانواده رفته بودیم پایکوه ک نزدیک محلمونه. ‌بعد طی مسافتی تصمیم گرفتیم بشینیم وچای بخوریم...جایی ک نشسته بودیم دو انگار تازه کنده بودن...خاکش تازه ونرم بود

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687