بعد رفتیم طبقه ی بالای خونه ی مادرش
و من جهیزیه شیک وکامل گرفتم و زندگی شروع شد
با پول وام ازدواج وطلاهایی که داشتم و
و یه وام دیگه و قرض و قوله ی خونه خریدیم دیدم اجاره
البته تو منطقه ی خیلی پایین شهر
و بعد از سه سال هم باردار شدم خدا یه پسر خوشکل بهمون داد
همون سالم تلاش کردیم با کمک هم یه ماشین هم خریدیم راضی بودم از زندگیم