ی خاله داشتم که هر سال عاشورا قرمه سبزی میپخت و تقسیم میکرد وقتی مرد پسرش گفت دیگه هیچکس حق قرمه سبزی درست کردن تو خونه رو نداره
من شب خوابشو دیدم مونده بود پیش ی قابلمه پر از قرمه سبزی و هی داشت قرمه میپخت و پسرش هر چی باهاش حرف میزد محلش نمیداد و روشو ازش برمیگردوند
فرداش که بهش گفتم پشیمون شد و اجازه داد نذر مامانشو ادا کنن
بعضی مرده ها تو خواب میان و درخواستی دارن