بچه سخت هست ولی یکمم ماباید عادتشون بدیم...
من هیچ کدوم ازبچه هامو عادت ندادم روپام بخوابن یه بارم نذاشتم روپام کنارشون درازمیکشیدم روپشتشون تب تب میکردم بخوابن..ازشیرم گرفتم بااینکه بی قراری میکردن وگریه بازم روپام نذاشتم پسردومیم خیلی بغلی بود همه دعوام کردن که دوسالش ردشده کمردردمیشی بزارگریه کنه ولی عادت میکنه فکرمیکردم من مادرخوبیم اونا سنگ دل ...
اما چندبارتوخیابون انقدر گریه کرد مهره های کمرم دردمیگرفت بغلش نکردم رفتم گفتم باید راه بیای بغل نه ...دوبارم خودشو زد زمین و..اما بالاخره راه رفت اومددستموگرفت...
چندبارم گریه میکردموقع آشپزی بغلش کنم مقاومت کردم چون واقعا مهره های گردنم آسیب دیدن.
بچه بالاخره بزرگ میشه باید فکرسلامتی خودمونم باشیم.