دیشب پسرمو نزدیکای12خابوندم همیشه هم رو پاک میخابه ساعت 2اینا بیدار شد یه 40دیقه ای گذاشتم رو پام اصلا نخوابید منم سردردبدی داشتم فقط میخواستم بخابم ولی ایشون میخواستن بازی کنن اما تنهایی نه به منم میگف پاشو اما من خیلی خسته و سردرد و ...بودم یکم بازی کرد دوباره گذاشتم رو پام که بخوابه یه40رو پام بود کمرم داشت میشکست از بس رو پام بود فک میکردم مهره های پایین کمرم دارن به هم سابیده میشن دیگ گریم دراومد بهش میگفتم بخاب دیگ من مردم آخه
همسرم بیدار شد دید من گریه میکنم گف بدش من بخابونم گفتم نه تو بخاب 5ونیم میری سرکار گف ن بدش ب من و با اصرار گرفت و گذاشت رو پاش