خسته شدم از دستش خوبی و بدیش مشخص نیس همش عذابم میده واسه هرچیز کوچیکی سرم غر میزنه و اگ بهش چیزی بگی ام کتکت میزنه بعضی وقتا فکر میکنم من بچش نیستم چون تا جایی که یادم میاد اصلا ازش محبت ندیدم جلوی بابام خودشو خوب نشون میده ب محض رفتنش همون دیوی میشه که تو خونه هست وقتی باهاش درو دل میکنم بعدا از همونا بر ضدم استفاده میکنه بجای دلداری دادن تو ناراحتیام بیشتر میکوبه تو سرم که تو بی عرضه ای و.. خسته شدم حتی چند بار به خودکشی فکر کردم ولی نشد نتونستم هیچکس هوامو نداره یکی که باهاش درد و دل کنم و نزنه تو سرم رازدار حرفام باشه هیچکس واقا بعضیا لیاقت مادر یودن ندارن فقط اسمشو یدک میکشن خیلی بی انصافیه بخاطر وجودش به خودکشی فکر کنی و چون مادره بهشت زیر پاش باشه از شیطان بدترهه من چیکار کنم بگین.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید