امشب خونه خواهر شوهرم بودیم
بیایید تعریف کنم
لایکم کن گفتی
امشب خواهر شوهرم داشت باهامون حرف میزد .بعدش یه دفعه خیلی بلند صدا داد .بنده خدا خیلی بد شد براش منم اصلا بهروز خدم نیاوردم اما همون موقع شوهرم یه دونه پشت بندش صدا داد که یعنی من بودم .خیلی قشنگ گردن گرفت.از اون جاش خندم گرفت خواهر شوهرم بهش گفت مرض
سکوت میکنم🤐
یعنی توقع دارین دیگه شوهراتون حتی گ. و. ز خواهراشونو هم به گردن نگیرن 🥴🥴🥴🥴🥴🥴
بعد دو تا تاپیک سم ب این فان نیاز داشتم واقعا مرسی از شوهر گوزوت🤣🤣
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
