خدایا خستم.تو ازدواجم که شانسی نداشتم.با یه بیمار روانی ازدواج کردم و فقط دارم تحمل میکنم بخاطرخانوادم بخاطر محیط کوچیک شهرمون.بخاطر بچم...اصلا بدی های شوهرمو بگم باور نمیکنید...خاله زنک بی محبت بی مسئولیت بداخلاق....خسیس.بخدا واسه بیرون رفتن به من ۱۰۰تومن با منت میداد...شکر خدا الان کار دارم بعد اون همه سختی نشستم واسه ازمونی خوندمو قبول شدم الان غصه پول ندارم..روزایی بود که به خواهرم میگفتم واسم ۵تومن شارژ بزنن...من اصلا زندگیم دیگه واسم مهم نیست،قبول کردم این مدل زندگی رو..نه محبت میخوام نه محبت میکنم...الان دردم پدرمه برادرمه....پدرم که ناراحتی قلبی داره و الان برادرم هم علایمشو داره...از وقتی گفته لحظه ای نیست چشام خیس نباشه....الانم با گریه دارم مینویسم...خدایا یه ادم چند تا دردو میتونه تحمل کنه
حاضرم الان خدا جونمو بگیره داداشم چیزیش نباشه
انشالاخدا سلامتی رو به هر دوشون برگردونه
زندگی شما هم ارامش بگیره
برای همه حاجت هات به نیت پنج تن پنج صلوات میفرستم عزیزم
خدا بهشون سلامتی بده
خدا شفاش بده عزیزم ولی به خاطر حرف مردم خودت رو به فنا نده چون ته ش همون بچه ت ازت می‌پرسه چرا موندی و زجر کشیدی
چی بگم که این روزا همه حالشون خراب و داغونه
😔😔 خدا صبرت بده هیچ کاری از دستم برنمیاد وگرن برای خوشحالی دلت انجام میدادم
منم همیشه با خودم میگم ی ادم چقدر میتونه تحمل درد داشته باشه ..
خسته شدم ..
با اینکه سنم زیاد نیست ولی همیشه مریضم😔😔😔
یعنی علت بیماری قلبی پدرتون با برادرتو ن ریشه ژنتیکی داره یا تصادفا مثل هم شدن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
