یعنی نزاشتم ببینه ...کاش حوصلش رو داشتم و داستان ابن عشق پر از فراز و نشیب رو میگفتم .داستان عشق ما داستان نوشتنی بود ک شنیدنش دلدهرکسیو میدنجونه ..........چقدر لاغر شده بود هنوزم چشم هاش همونقدر جذاب بود نگاهش همونقدر سنگین بود وقتی داشتم از کنارش رد میدشم پلاستیک تو دستش افتاد وقتی خم شد ک برش داره من سریع سرم رو چرخوندم وقتی رسیدم تو ماشین بی اختیار اشک ریختم