مادرشوهراتون تو دوران بارداريتون چه محبت هايى بهتون كردند؟

غذا و... می‌فرستادند برام چون ویارم شدید بود، خونمم نمیومدن که اذیت بشم؛ زنگ میزدن

هیچی بارداری چیز عجیبی نیست که

نمی ذاشت زیاد تو خونه شون کار کنم،از آشپزخونه بیرونم میکرد

یه بارهم آب کف آشپزخونخ ریخته بود سر خوردم کلی زد تو سر خودش،به پدرشوهرم بد و بیراه گفت

هیچ کاری البته من از مامان خودمم توقع نداشتم چه برسه به مادرشوهر من همههههههههههههههه کارامو خودم میکردم تواوج دوران بارداری تنها اسباب کشی کردم با ویار شدیدی که داشتم غذامو میپختم کارامو میکردم نه واقعیت مامان خودم خیلی برام دل سوزوند نه مادرشوهرم مامان خودم شاید سرجمع 5بار غذا یا ویارانه درست کرد تو 9ماه مادرشوهرمم یه بار چون ویار داشتم پخت انقدربهم تیکه انداخت به شوهرم گفتم دفعه بعدی غلط میکنی بگی چیزی برام درست کنن مامان خودمم که فقط باحرفاش ودرد ودلاش بهم فشارعصبی اورد تواون 9ماه 

ما طبقه پایین مادرشوهرمیم

مامان منم شهر دیگس

بعد تو بارداری نه تنها هیچ غذایی برام نفرستاد

وقتی آشی چیزی درست میکردم شوهرم میگف زیاد درست کن برا مامانمم بفرستیم

خخخ از زمین به آسمون می باره

البته منم از مادرشوهرم توقع نمیکنم

همونجور ک اون آدم پرتوقعی نیست

الهی

الهی خدا شرشوازسرما کم کنه خیلی اذیتمون میکنه خسته شدیم

ن عزیز من نه گل قشنگ من اصلاً وظیفه‌ای نداره هیچکسم نمیگه نه مادر خودمون نه مادر شوهر نه هیچکس دیگه‌ای وظیفه‌ای نداره هیچ کاری برای ما انجام بده ولی اگر یه کاری می‌کنه لطف و محبتشو می‌رسونه همونجوری که خیلی از عروس‌ها به مادر شوهراشون لطف می‌کنن کمک حالشونن اگر چیزی ازشون بخواد انجام میدن اینم دقیقاً همونه عروسشه زن پسرشه نوشه جای دوری که نمیره غریبه که نیست مثلاً خود من مادر شوهرم وقتی می‌رفت یه شهر دیگه خونه خواهرش روزی که می‌دونستم می‌خواد بیاد از صبحش می‌رفتم خونشو تمیز می‌کردم گردگیری می‌کردم همه ظرف‌هایی که مونده بود توی سینک این چند وقت می‌شستم براش خونه رو براش جاروبرقی می‌کشیدم لباساشو می‌شستم اتو می‌کردم تمیز می‌کردم غذا براش می‌پختم که وقتی میاد نخواد بلند شه کاری بکنه باردار نبودم ازش خواستم یه آش برا من درست کنه که پختن اون آش نهایت نیم ساعت وقت می‌برد خدا شاهده از ۸ سال پیش تا الان اون آشو برای من درست نکرده و جالبم اینجاست که من خودم بعداً یاد گرفتم اون آشو ولی حس می‌کنم هر جوری که درست می‌کنم مزه آش اونو نمیده منم وظیفه‌ای نداشتم برم خونشو تمیز بکنم یا کمک حالش باشم یا خونه تکونی عید برم کمکش بکنم ولی لطفمو می‌رسوندم بهش احترام می‌ذاشتم

درعوض مادر خودم خیلی کمک نمیکنه یا به خودش خیلی زحمت نمیده،همه مادرها مثل هم نیستن،همه ی مادرشوهرهاهم مثل هم.

دقیقا.👌 فقط میخوان جلوی پسرشون خودشونو خوب جلوه بدن. همینه که بعد اگه حرفی یا کار بدی از مادرش بخوای به پسرش بگی خودتو بکشی هم حرفتو باور نمیکنه😪

منظور من اینه که مسئله عادی ای هست قرار نیست بخاطر بارداری همه درخدمت زن باردار باشن

من اصلا توقع خاصی از کسی نداشتم

من خدا را شکر شوهرم خیلی خوبه یعنی هر کاری که بخوام برام انجام میده جراحی بینی کردم اومدم چهار پنج روز مرخصی گرفت و واقعاً مثل پروانه دورم می‌گشت یعنی کافیه بگم یه ذره دستم درد می‌کنه تا چند روز نمی‌ذاره دست به هیچی بزنم تا خوب بشم بهتر بشم اما مادر خودم با اینکه می‌دونه چقدر همسر من حامیه میاد همیشه کمک می‌کنه غذا برام یه وقتایی که ناراحتم یه وقتایی که مریض شدم درست می‌کنه می‌فرسته می‌دونم من نیازی ندارم ولی با این کارش نشون میده که به من محبت داره همونجوری که من دوسش دارم اونم منو دوست داره من با مادر شوهرم اوایل واقعاً همین جوری بودم به خدا یه بار خودش نبود رفته بود مهمونی من رفتم خونشون دیدم ۲۵ تا مرغ خریده من نشستم ۵ ۶ ساعت وقت گذاشتم ۲۵ تا مرغو کامل براش شستم بسته‌بندی کردم گذاشتم توی یخچالش بعد جالبه دو روز بعد از این قضیه صحبت این شد که مادر شوهر مثلاً به عروسش که تازه زایمان کرده بره یه کمک بکنه یا نه برگشت گفتش که چه وظیفه‌ای داره مادر شوهر که بخواد بره به عروس کمک بکنه مگه عروس مادرش مرده که باید مادر شوهر بره بهش برسه یعنی فقط دلم می‌خواست اون لحظه بودی و حال منو می‌دیدی پیش خودم گفتم آدم چقدر می‌تونه بی‌صفت باشه آدم چقدر می‌تونه بی چشم و رو باشه