اسم این سایت نینی سایته ولی من نمیدونم چرا بیشتر از دعواهای زناشویی میخونم و البته مینویسم!
چند روز پیش بحث شد و اینسری از هیچ فحاشی و بی ادبی مضایقه نکرد!
البته بابت هر کلمهش جواب گرفت و خودش متوجه شد یکی بگه دهتا میشنوه(من از بیمسئولیتا و کمکاریهاش میگفتم)، ولی خیلی از چشمم افتاده...
اصلا نمیتونم تحملش کنم و اصلا هم دلم نمیخواد بابای خودم رو هم درگیر مشکلاتم کنم
از اینکه وقتی گرسنهش میشه زنگ میزنه میپرسه غذا چیه بیزارم...
از اینکه وقتی توی کابینت دنبال چیزی میگرده و پیدا نمیکنه سراغش رو از من میگیره بیزارم...
از اینکه میخواد وانمود کنه هیچ اتفاقی نیفتاده بیزارم...
از زن بودنم بیزارم...
چندشبه جای خوابم رو هم جدا کردم، نه که خیلی گرم مزاج باشه یا خیلی محبتی باشه؛ نزدیک بودنش به خودم رو دوست ندارم...
دلم میخواد دست پسرم رو بگیرم و بزنم بیرون گوشیم رو هم حتی نبرم ولی نمیدونم مامان بابام از دلواپسی چی به سرشون میاد...
بهم گفت برو خونه بابات(خونه به اسم منه)
وسط دعوا گفت ولی از ذهم پاک نمیشه
صداش توی گوشمه...
فکر نمیکردم یه روزی اینقدر نخواهمش...